سایت دانلود پژوهش ها و منابع علمی دانشگاهی فنی تخصصی همه رشته ها – این سایت صرفا جهت کمک به گردآوری داده ها برای نگارش پژوهش های علمی و صرفه جویی در وقت پژوهشگران راه اندازی شده است
نیکسون و همکارانش (2006) در پژوهشی باعنوان «گرایش مصرفکنندگان نسبت به بازیافت ضایعات الکترونیکی در کالیفرنیا» بهدنبال دستیابی به برآوردی قابل اعتماد از حجم ضایعات الکترونیکی انباشته شده در خانهها بودهاند. همچنین، نگرش ساکنان کالیفرنیا را به شیوههای بازیافتی و نوع رفتار آنها را در مواجه با آن مورد بررسی قرار دادهاند. این تحقیق با استفاده از شیوه پیمایشی مقطعی و به صورت پستی اجرا گردیده است، نمونهها بهصورت تصادفی و همچنین با بهرهگیری از نمونهگیری خوشهای تعیین شدهاند. در مجموع، آنها شش استان کالیفرنیا و تعداد 3000 نفر برای بررسی انتخاب کردهاند. چهار بخش اصلی که در این تحقیق به آن پرداخته شده است عبارتند از: نگرش و رفتار محیطزیستی ساکنان، اطلاعات و آگاهی از ضایعات الکترونیکی و مقدار اقلام الکترونیکی ذخیره شده در خانهها، خصوصیات جمعیتی و اجتماعی – اقتصادی، انتخاب یکی از پنج گزینه از شیوههای بازیافت ضایعات الکترونیکی. نتایجی که از این تحقیق حاصل شده شامل موارد زیر است: تقریباً 8/7 میلیون تلویزیون، 8 میلیون کامپیوتر و لپتاپ، 6/2 میلیون مانیتور و 38 میلیون لوازم الکترونیکی بزرگ و کوچک دیگر که استفاده نمیشوند، در خانهها نگهداری میشود. این برآورد قابل اعتمادی از حجم ضایعات الکترونیکی موجود در خانههاست. همین برآورد گویای عدم کارایی زیربنای اقتصادی بازیافتی کالفرنیا است. چهار شاخص مورد استفاده در این تحقیق که نگرش مردم را میسنجد شامل: گرایش به پرداخت نقدی برای مسایل محیطزیستی، رفتارهای محیطزیستی در بیرون از خانه مثل عضویت در سازمانهای محیطزیستی، شرکت در جلسات آنها و...، رفتارهای محیطزیستی درون خانه مثل صرفهجویی در مصرف آب یا استفاده از محصولات خانگی حامی محیطزیست، اعتقاداتی که به محیطزیست احترام میگذارد. به نظر این محققان، این شاخصها همراه با متغیرهای اجتماعی– اقتصادی، تمایل عمومی به تحویل ضایعات الکترونیکی برای جداسازی جهت بازیافت کردن را اندازهگیری میکند.سافورز و دیگران (2006) در پژوهشی تحت عنوان «گرایش خانوارها به بازیافت ضایعات الکترونیکی در کالیفرنیا» 3000 خانوار را در 4 ایالت مورد مطالعه قرار دادهاند. آنها از شیوه پیمایش پستی بهره گرفتهاند. نتایج حاصل از تحقیق نشان داده که خانوادههای کالیفرنیایی در سال 2004 تقریباً 7/8 میلیون دستگاه تلویزیون، 8 میلیون کامپیوتر، 3/6 میلیون مانیتور، 38 میلیون لوازم الکترونیکی مستعمل در خانههایشان نگهداری میکنند. این نتایج گویای نامناسب بودن زیربنای اقتصادی بازیافت موجود در کالیفرنیاست. همچنین، یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که بازیافت خانگی و فاصله از مراکز بازیافتکننده، دو مورد از شاخصهای محیطزیستی پیشبینیکننده بازیافت ضایعات الکترونیکی مهم هستند. همچنین، متغیرهای جنسیت، سن و تحصیلات نیز از لحاظ آماری معنادار نبودهاند.مارتین و همکارانش (2006) در تحقیق خود تحتعنوان «تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و ساختاری در بازیافت زبالههای خانگی: یک مطالعه موردی» از دو شیوه کمی و کیفی بهره گرفتهاند. بدین منظور، پرسشنامه پستی به صورت تصادفی بین360 خانوار توزیع گردیده است. پرسشنامه مذکور در پنج بخش تقسیم شده که اطلاعاتی را درباره نگرش عمومی اجتماعی و محیطزیستی، آگاهی از گزینههای دفع زباله فعلی، تمایل به شرکت در طرح بازیافت، اولویتهای طرح، ارزیابی از امکانات بازیافت برنلی (منطقهای از انگلستان که تحقیق در آن انجام گرفته است)، شیوههای دفع فعلی و عادات خرید سرپرست خانوار جمعآوری میکند، بخش ششم پرسشنامه در مورد جزئیات اجتماعی، اقتصادی و جمعیتی است. همچنین با نمونهای از جمعیت آسیایی- بریتانیایی مصاحبههایی گروهی برای دستیابی به دیدگاههای آنها انجام گرفته است. پرسشنامههای برگشتی (میزان پاسخگویی) برابر با 33.3 درصد است. نتایج تحقیق نشان داده که 70 درصد از پاسخگویان نگرش مثبت و 3 درصد نگرش منفی نسبت به بازیافت داشتهاند و تقریباً یک چهارم نظری نداشتهاند. نزدیک به یک سوم از مردم به طیف بیشتری از مواد بازیافت ابراز تمایل کرده، حدود یک چهارم از پاسخدهندگان فکر میکنند که مراکز بازیافت خیلی دور هستند. همچنین در رتبهبندی خدمات ارائه شده توسط شورای شهر براساس یک مقیاس 5 نقطهای بسیار ضعیف تا بسیار خوب، بهطور کلی مردم نسبت به این خدمات راضی بودهاند. در این تحقیق سه سطح مشارکت در نظر گرفته شده است که شامل عدم بازیافت، بازیافت گاهگاهی و بازیافت کامل میشود. بیش از نیمی از افراد (55 درصد) بازیافت گاهگاهی انجام داده و کمتر از یک سوم (27.5 درصد ) بازیافت کامل و 17.5درصد چیزی را بازیافت نمیکنند. تمایل اندکی برای بازیافت کامل از سوی خانوادههای بازنشسته و کسانی که در گروههای بالاتر مالیاتی قرار دارند، وجود داشته؛ در حالیکه غیربازیافتکنندهها به سمت گروههای مالیاتی پایینتر گرایش داشته است. بازیافتکنندگان کامل، به احتمال زیاد در ملک و املاک مجزا یا نیمه مجزا زندگی میکنند، خانوادههای جوان شاغل بدون فرزند و خانوادههایی دارای کودک به احتمال زیاد در گروه غیربازیافتکنندگان قرار دارند. همچنین، رتبهبندی عوامل مرتبط با بازیافت از لحاظ راحتی صورت گرفته است. این عوامل شامل ذخیرهسازی، مرتبسازی، شستشو، برچسب زدن و زمان صرفشده میشوند. غیربازیافتکنندگان ذخیرهسازی و مرتبسازی زباله را بسیار بیشتر از بازیافت کردن، نسبتاً ناخوشایند ارزیابی کردهاند. در بررسی اثر احساس مؤثر بودن، بازیافتکنندگان کامل تمایل بر این باور بودهاند که آنها میتوانند بیشترین تأثیر را داشته باشند، درحالیکه غیربازیافتکنندگان خود را بهعنوان کم تأثیرگذار ادراک میکنند. به نظر محققین، این یافتهها ممکن است نشان دهد افرادی که معتقد به تأثیر کمتر خودشان هستند، بر این باور نیز هستند که، مسئولیت کمتری دارند. در بررسی تأثیر عادات خرید مشخص گردیده که نزدیک به 70 درصد از پاسخدهندگان مدعی هستند که محصولات بازیافت شده را خریداری میکنند، هر چند سهم بزرگی از پاسخدهندگان درباره کیفیت و هزینههای خود تردید دارند. همچنین، برای مصاحبه گروهی 34 پاسخگو که دامنه سنی آنها بین بیست تا شصت سال بود، شرکت کردهاند. طی اجرای گروه کانونی، هفت موضوع اصلی مطرح گردیده است. پاسخگویان بهطور کلی معتقد بوده که بازیافت به نفع محیطزیست است به این دلیل که منابع زمین را نجات میدهد، و ضایعات کمتری برای دفع ایجاد میکند و... . بازیافت خانگی، حداقل در میان این دسته از پاسخدهندگان، به نظر میرسد توسط زنان خانوارها (و تا حدی فرزندان) انجام میگیرد. رویکرد به شارژ برای دفع زباله به صراحت رد نشده است، اما اکثر پاسخدهندگان آن را برای مردم، بهویژه برای خانوادههای بزرگ و کسانی که درآمد پایینی دارند، ناعادلانه دانستهاند. بر ضرورت وجود امکانات کافی در منزل، مانند فضای ذخیرهسازی کافی در داخل و خارج و بر سطلهای اضافی تاکید گردیده، زیرا که همین موضوع بهعنوان یک مانع عمده برای طرح شارژ / پاداش ناعادلانه تلقی میشود. بسیاری از پاسخدهندگان از طیف گستردهای از موارد که میتواند بازیافت شود به نظر میرسد ناآگاه بوده، که این موضوع از نظر این محققین نشاندهنده نیاز به آموزش عمومی مردم در این زمینه است. عادات خرید پاسخگویان نشان داده که آنها بهطور گسترده به خرید محصولات بازیافت شده تمایل داشتند، اما تنها تا زمانی که کیفیت یک مسئله نباشد.
داربی و اُبرا (2005) در تحقیق خود، چگونگی بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک و نگرش افراد را نسبت به دور انداختن این قبیل زبالهها در شهرهای کاردیف و ولز بررسی کردهاند. این محققان یک نظرسنجی در میان تقریباً 5،000 خانوار و حدود 30 مصاحبه نیمهساختیافته انجام دادهاند. آنها استدلال نمودهاند که پاسخدهندگان به زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچکتر نسبت به زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی بزرگ توجه کمتری میکنند، زیرا که وسایل کوچک راحتتر دور انداخته میشوند و همچنین به آنها بهعنوان وسایلی که میتوانند بازیافت شوند، نگریسته نمیشود. یافتههای تحقیق نشان داده که 97 درصد زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک بازیافت نمیشوند، زیرا همانگونه که مصاحبهها نشان داده، خانهدارها درباره چگونگی بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک آگاه نیستند. شاید به دلیل سختیهای حمل و نقل، خانهدارهای با درآمد سالیانه کمتر، علاقه کمتری به بازیافت اینگونه زبالهها دارند. با اینحال، خانهدارها، تمایل کمتری به دور انداختن زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک همراه با زبالههای دیگر دارند، آنها این وسایل کوچک را نگه میدارند و به دیگران برای استفاده مجدد میدهند. زنانی که بازیافت نمیکردند، نسبت به مردان تمایل کمتری به بازدید از سایتهای بازیافت داشتهاند. بهطور کلی، آشنایی با بازیافت، چندین اثر دارد: کسانی که بهطور معمول بازیافت میکنند، تمایل بیشتری به بازیافت زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک داشته و کسانی که بازیافت نمیکردند تمایل بیشتری به دور انداختن زبالههای وسایل الکترونیکی و الکتریکی کوچک همراه با زبالههای شهری داشتهاند.
لارسن (2001) در مقاله خود به بررسی زبالههای محیطزیستی و نگرش به بازیافت پرداخته است. وی با مرور کوتاهی بر تحقیقات پیشین که به مسائل محیطزیستی یا بازیافت توجه داشتهاند، مقیاسی تحتعنوان «نگرش به بازیافت» را با 20 گویه طراحی نموده که نگرش نسبت به بازیافت ضایعات محیطزیستی را میسنجد. در این تحقیق، 452 دانشجوی دوره کارشناسی (195 مرد و 257 زن) دانشگاه ایالت ارگان شرکت کردهاند. میانگین سن آنها بین 21 تا 22 سال بوده است. نتایج حاصل نشان داده که مقیاس «نگرش به بازیافت» از همگرایی دورنی مناسبی برخوردار است. البته در کنار این مقیاس، مقیاسهای محیطزیستی دیگری از جمله مقیاس نگرش به حمل ضایعات هستهای، نگرش به حفظ مسیر حرکت ماهیهای سالمون، و نگرش نسبت به کنترل موالید سنجیده شده است که با مقیاس«نگرش به بازیافت» همبسته بود؛ در واقع، افرادی که با بازیافت کردن موافق بودهاند، نسبت به حمل و جابجایی ضایعات هستهای مخالف بودند و دو مورد دیگر با نگرش به بازیافت همسو بودهاند. در نهایت، محقق اظهار داشته است که ممکن است این مقیاس برای کشورهای دیگر نیز مفید باشد.
چاپمن و شارما (2001) در مقاله خود با عنوان «نگرش و رفتار محیطزیستی دانشجویان سال اول و دوم در شهرهای آسیایی: مروری بر استراتژی جهت پیادهسازی برنامههای محیطزیستی مدارس» نشان دادهاند که نگرش و دانش محیطزیستی دانشجویان سال اول و دوم هندی و فیلیپینی و آمادگیشان برای مشارکت در رفتارهای حامی محیطزیست میتواند منجر به تغییر شیوه زندگی شخصیشان شود. در اکثر موارد، فعالیتهای آموزشی محیطزیستی درون موضوعات علمی متفاوتی تعبیه شدهاند. در این پژوهش از ابزار مصاحبه بهره گرفته شده است و هدف از این مصاحبهها دستیابی به اطلاعات ذیل بوده است: منبع و فراوانی مواجهه دانشآموزان با اطلاعات محیطزیستی بیرون از مدرسه، درک دانشآموزان از کیفیت آموزشهای محیطزیستی، آگاهی و دغدغه نسبت به مسایل محیطزیستی، گستره دانش مفهومی و واقعیشان از محیطزیست و تمایل آنها به مشارکت در برنامههای حامی محیطزیست برای حفظ محیطزیست. همچنین، ارتباط بین آموزش محیطزیستی و آگاهی محیطزیستی برای بررسی اینکه آیا آموزش محیطزیستی مدارس میتواند به شکلگیری نگرشهای محیطزیستی کمک کنند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نتایج نشان داده است که اکثر اطلاعات دریافتی آنها درباره محیطزیست از طریق رسانهها بهویژه تلویزیون کسب شده و والدین منبع ضعیفتری در اطلاعات اکتسابی آنها درباره محیطزیست بودهاند. بهعلاوه، آگاهی نسبتاً کمی درباره مشکلات محیطزیستی حال حاضر داشته، اما نسبت به تغییراتی جهت رفع مسایل محیطزیستی خوشبین بودهاند. نتایج دیگر نمایانگر این بوده که اغلب آموزشها در سطح تئوری ارائه میشوند، در حالیکه، این سطح از آموزشها تغییر چندانی در نگرش و رفتار آنها در قبال محیطزیست نمیتواند ایجاد نماید.
براون (2000) در تحقیق خود تلاش نموده است که دانش محیطزیستی و تأثیر آن بر نگرش محیطزیستی دانشآموزان را مطالعه کند. برای این منظور، محقق از یک پیش آزمون و پس آزمون بهره گرفته است. در شروع و پایان ترم سوم که درس علوم محیطزیستی ارائه میگردید، از دانشجویان آزمون به عمل آمده است. تعداد دانشجویان مورد آزمون 121 نفر بوده که 95 درصد آنها در رشته آموزش ابتدایی (سال دوم تا فوق لیسانس) در حال تحصیل بودهاند. پرسشنامه 35 گویهای و بر اساس مقیاس لیکرت برای ارزیابی اینکه چگونه دانشجویان، علوم محیطزیستی را درک میکنند، مورد استفاده قرار گرفته و همچنین پرسشنامه دیگری که از دو پارامتر تشکیل شده است، برای سنجش نگرش محیطزیستی طراحی گردیده است: 1) نگرش محیطزیستی دانشجویان؛ 2) حمایتهای اطلاعاتی مرتبط با محیطزیست. برای اندازهگیری پارامتر نگرشهای محیطزیستی از چهار مقوله مربوط به محیطزیست استفاده شده است: 1) منابع، جمعیت و غذا 2) تخریب زیستگاه/ تنوع زیستی 3) سموم دفع آفات و 4) استفاده از زمین. نتایج تحقیق نشان داده که بعد از شرکت در برنامه آموزش محیطزیستی در نگرش محیطزیستی دانشجویان تغییری حاصل نشده است. وی در توضیح این عدم تغییر اظهار داشته که صرف آموزش در یک ترم کوتاه، نمیتوان انتظار اثرگذاری بر نگرش دانشجویان را داشت. همچنین، مشخص گردیده که آموزشهای سخنرانیمحور اثرگذاری بهتری نسبت به اینگونه آموزشها دارد. در واقع، با بهرهگیری از استراتژیهای آموزشی مناسبتر میتوان دانشجویان را برای بحث و مشارکت بیشتر در مورد مسایل محیطزیستی که منجر به تغییر در نگرش آنها نسبت به محیطزیست میشود، ترغیب نمود. این مطالعه نشان اده که شیوه تدریس در صورتیکه درس موردنظر در یک ترم کوتاه ارائه شود، اثر کمی بر نگرش دانشجویان خواهد داشت.
کلودیانو (2000) در پژوهش خود «تأثیر صفات شخصی (سن، تجربه و سطح تحصیلات) بر نگرش کشاورزان نسبت به محیطزیست» را بررسی کرده است. در این تحقیق رفتار 86 کشاورز در گلخانه مورد ارزیابی قرار گرفته و همچینین، نگرش آنها نسبت به محیطزیست از طریق پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته است. یافتهها نشان دادهاند که کشاورزان جوانتر، تحصیلکردهتر، کمتجربهتر نگرش دوستانهتری با محیطزیست دارند. بیش از نیمی از کشاورزان مورد مطالعه (58.1 درصد) به نظر میرسد که از اثرات منفی کشاورزی سنتی بر محیطزیست آگاه بودهاند، اما در مقابل، به نظر نمیرسد که به مشکلات محیطزیستی توجه جدی داشته باشند.
کایزر و همکارانش (1999) معتقدند که نظریههای انتخاب عقلانی برای توضیح رفتارهایی که تاحدودی اخلاقی هستند، مانند رفتار محیطزیستی ناکافی هستند. این مقاله بر یک مدل بسطیافته انتخاب عقلانی از نگرش محیطزیستی بنا نهاده شده است که بر اساس احساس تعهد شخصی نسبت به محیطزیست (بهعنوان مثال، احساس مسئولیت) - به عنوان یک پیشبینیکننده اضافی از نیت به انجام رفتار محیطزیستی- گسترش یافته است. یافتههای این مقاله بر اساس دو مطالعه ارائه شده است: در مطالعه اول، یک نمونه 436 نفری از بزرگسالان سوئیس مورد سنجش قرار گرفتهاند و برای آزمون مدل پیشنهادی، مطالعه دیگری بر روی 488 دانشجوی کالج کالیفرنیا تکرار شده است. ارزیابی نهایی در چارچوب مدلسازی معادله ساختاری انجام شده است. دانش محیطزیستی، ارزشهای محیطزیستی، و احساس مسئولیتپذیری با هم 45 درصد (50 درصد در مطالعه دوم) از واریانس نیت رفتار محیطزیستی را توضیح دادهاند که به نوبه خود، 76 درصد (94 درصد در مطالعه دوم) از واریانس قابل توضیح رفتار محیطزیستی کلی را پیشبینی میکند.
ورسلی و اسکرزیپیک (1998) هدف اصلی تحقیقشان را بررسی ساخت و شیوع نگرشها و باورهای محیطزیستی در بین دانشآموزان سال آخر دبیرستان بیان کردهاند. در همین راستا، میزان نگرانی برای محیطزیست، میزان خوشبینی و بدبینی آنها درباره آیندهشان و نقش علم و تکنولوژی در حل مشکلات فعلی مورد سنجش قرار گرفته است. برای این منظور، 958 دانشآموز سال آخر دبیرستان از 32 مدرسه انتخاب شدهاند. سن نمونه انتخابی بین 15- 18 سال بوده است. پرسشنامه 40 گویهای نگرانی محیطزیستی براساس پرسشنامه باورهای محیطزیستی هررا (1992) طراحی شده است. نتایج نشان داده است که نگرانی محیطزیستی، تقریباً یک چهارم واریانس را برآورد میکند. همچنین، نتایج بیانگر این بوده که بهطور کلی دانشآموزان هر دو مناطق شهری و روستایی در مورد مسائل محیطزیستی کاملاً نگران و در عین حال، بدبین بودهاند. دختران نوجوان خوشبینی و حمایت کمتری از راهحلهای علمی برای مشکلات محیطزیستی نسبت به پسران نوجوان داشته و همچنین، بین پایگاه اجتماعی و حمایت از بهرهبرداری از محیطزیست ارتباط مثبتی وجود داشته است. در واقع، دانشآموزان با وضعیت اقتصادی اجتماعی پایینتر تمایل به حمایت بیشتری از بهرهبرداری و راهحلهای علمی برای مشکلات محیطزیستی نسبت به دیگران اظهار داشتهاند. علاوهبر این، آنها بر این باورند که مدارس ممکن است در شکلگیری تفکرات محیطزیستی دانشآموزان نقش مهمی ایفا کنند، به این دلیل که در مدارس مختلف، تفکرات محیطزیستی متفاوتی به چشم میخورد. بنابراین، ممکن است بدبینی با دانش محیطزیستی دریافت شده در مدارس مرتبط باشد.
هینی و دیگران (1995) در تحقیقشان، ارتباط بین نگرشها و رفتارهای محیطزیستی را بررسی نمودهاند. این محققین از دادههای مربوط به پروژه پیماش اجتماعی بینالمللی که بر روی نیوزلندیها در سال 1993 انجام شده است، استفاده کردهاند. پیمایش مذکور، یک پیمایش پستی و در بین بیش از 1268 نفر بالای 18 سال (با نرخ 70 درصد پاسخگویی) که به صورت تصادفی انتخاب شده است، میباشد. پرسشنامه شامل تقریباً 60 سئوال برای سنجش رفتار و تقریباً 25 سئوال برای سنجش نگرش و تعدادی سئوال جمعیتشناختی از قبیل سن، جنس، درآمد، پایگاه اجتماعی و میزان شهرنشینی) میشود. نتایج این تحقیق نشان داده است که تنها ارتباطی ضعیف بین نگرش و رفتار وجود دارد (بالاترین Adjusted R2 تنها 0.27 بود). همچنین، نتایج نشان داده که نگرشها پیشبینیکننده بهتری نسبت به متغیرهای جمعیتشناختی هستند. با این حال، شواهدی دال بر مفید بودن نگرش محیطزیستی در پیشبینی رفتار محیطزیستی وجود نداشته است.
درکسن و گارترل (1993) در مقالهای تحتعنوان «بستر اجتماعی بازیافت» به نقش بستر اجتماعی و ارتباط آن با نگرش فردی درباره محیطزیست و رفتار بازیافتی از طریق مقایسه جوامع براساس دسترسی یا عدم دسترسی به برنامههای بازیافتی پرداختهاند. در این مطالعه، ادمونتون آلبرتا کانادا که برنامه بازیافتی داوطلبانه و بدون مشوق در آن اجرا میشود، با دو منطقه دیگر بدون اجرای چنین برنامهای مورد مقایسه قرار گرفته است. بهعلاوه، منطقه آلبرتا نیز به سه بخش اصلی تقسیم گردیده است. پاسخگویان شامل افراد بالای 18 سال و تعداد نمونه 1245 نفر بوده است. آنگونه که بیان شده، زمینه اجتماعی توسط منطقه مسکونی و دسترسی به برنامه بازیافت مفهومپردازی شده است. نگرانی برای محیطزیست با پاسخ به سئوال «چقدر درباره وضعیت محیطزیست زمین نگران است؟» سنجیده شده است. نتایج این تحقیق نشان داده که ساکنان آلبرتا (منطقهای که دارای برنامه بازیافت بود) سطح بالایی از نگرانی برای محیطزیست را بیان کردهاند. میانگین نگرانی آنها 94/5 با انحراف استاندارد 35/1 بوده و اکثریت زیادی (89 درصد) عنوان کردهاند کمی نگران، 46/9 درصد خیلی نگران و یک درصد سطح پایینی از نگرانی درباره محیطزیست دارند. نویسندگان بیان کردهاند که با این توزیع عجیب نخواهد بود که بین نگرانی و متغیرهای جمعیتی و رفتار بازیافتی همبستگی پایین است. همچنین، نگرانی محیطزیستی با رفتار بازیافتی ارتباط اندکی را نشان داده و تحلیل واریانس نیز تفاوت معناداری را در میانگین نگرانی بین مناطق نشان نداده است. متغیرهای جمعیتی کمتر از یک درصد از واریانس نگرانی محیطزیستی را بیان کرده است. ساکنان شهری بیشتر از ساکنان روستا به بازیافت پرداختهاند. رفتار بازیافتی تنها با متغیر مناطق مسکونی به شدت همبسته بوده، سن بهگونه مثبتی با رفتار بازیافتی همبستگی داشته است. تحصیلات نیز همبستگی ضعیف اما مثبتی را نشان داده است. در نهایت، مدل رگرسیون چندمتغیره شامل متغیرهای مناطق مسکونی، نوع منزل مسکونی، نگرانی محیطزیستی، برنامه بازیافت، سن، تحصیلات، درآمد و وجهه شغلی را شامل گردیده است که در مجموع 43 درصد از کل واریانس تغییر در بازیافت اقلام را تبیین کردهاند.
ایپ و مائوگر (1989) هدف خود را در مقالهشان شناسایی ویژگیهای مرتبط با میزان تولید زبالههای جامد خانوارها و همچنین پیشنهاد سیاستهایی برای کاهش فشارهای روزافزون بر فضاهای زبالهدانیها اعلام کردهاند. دادهها از طریق پرسشنامههای پستی جمعآوری گردیده است. میزان زبالهای که از هر خانواری بهطور هفتگی جمعآوری شده است، بهعنوان متغیر وابسته انتخاب شده و دو نوع متغیر مستقل نیز مورد مطالعه قرار گرفته است: ویژگیهای شخصی و خانوادگی، نگرشها، ارزشها و رفتار خانوارها در خرید مواد غذایی. ویژگیهای شخصی و خانوادگی موردنظر شامل درآمد خانوار، هزینههای هفتگی خانوار برای مواد غذایی، سن فرد خریدکننده مواد غذایی در خانوار، سطح تحصیلات خریدار، تعداد افراد بزرگسال شاغل در بیرون از خانه، اندازه خانوار، تعداد فرزندان خانوار و حضور گربه یا سگ در خانه. متغیرهایی که نگرشها و ارزشها و رفتارها را میسنجند نیز عبارتند بودهاند از: آیا خانوار مواد را بازیافت میکنند، آیا مواد زائد را کمپوست میکنند، مقدار میوهها و سبزیجات تولیدشده در خانه (خودکفایی)، وجود و میزان استفاده از انواع لوازم خانگی، استفاده از ظروف نوشیدنیهای خاص و میزان صرف وعدههای غذایی در خارج از خانه. علاوه بر اینها سه متغیر مستقل دیگر که شامل شاخصی درباره نگرش و اعتقادات، نگرش محیطزیستی فرد مسئول خرید خانوار و کاهش مصرف گوشت میشود، نیز از طریق تحلیل عاملی بدست آمده است. از رگرسیون برای ساخت یک مدل از دادههایی که فرضیه میزان زبالهها را نشان میداد، بهره گرفته شده است. نتایج نشان داده که اغلب زنان خرید مواد غذایی خانوارها را انجام میدهند. هزینههای غذایی، نگرش محیطزیستی، مصرف نوشیدنیهای غیرالکلی در بطریهای پلاستیکی و نگهداری گربه در خانه، برای تمامی خانوارها ارتباط معناداری با میزان تولید زبالهها نشان دادهاند. خودکفایی، مقیاس رفتاری آگاهی از انرژی نیز بر زیرگروه خانوارهایی که سرپرست آنها زن بود، تأثیرگذار بوده، البته زمانی که سطح تحصیلات آنها دبیرستان
No description. Please update your profile.