سایت دانلود پژوهش ها و منابع علمی دانشگاهی فنی تخصصی همه رشته ها – این سایت صرفا جهت کمک به گردآوری داده ها برای نگارش پژوهش های علمی و صرفه جویی در وقت پژوهشگران راه اندازی شده است
2-1-4-2 تفکر گذرگاه )مسیر های رسیدن به هدف(این گونه تفکر، عبارت است از توانایی ادراک شده ی فرد برای شناسایی و ایجاد مسیرهایی به سمت هدف(اسنایدر، 1994). از آنجا که ممکن است برخی طر ح ها با شکست مواجه شوند، افراد دارای امید زیاد، برای مقابله با موانع احتمالی، چندین گذرگاه را در نظر می گیرند. شایان ذکر است که آثار سودمند امید، تنها ناشی از توانایی واقعی در ایجاد گذرگاه ها نیست؛ بلکه نتیجۀ این ادراک است که در صورت لزوم می توان چنین گذرگاه هایی را تولید کرد(اسنایدر،1994).
3-1-4-2 تفکر عاملاین گونه تفکر، بُعدی انگیزشی برای به حرکت در آوردنِ فرد در مسیرهای تعیین شده برای رسیدن به هدف است. اسنایدر وهمکاران(1991) تفکر عامل را نه تنها انرژی روانی متمرکز بر هدف، بلکه احساس مصمم بودن در دست یابی به هدف تعریف کرده اند. از نظر آن ها، این نوع انگیزه ی متمرکز بر هدف، در جمله هایی همچون "من می توانم این کار را انجام دهم"، "من به آن خواهم رسید" و... نمایان می شود. این مفهوم بسیار شبیه به انگیزه است؛ به اضافه ی باور به این مسئله که با تلاش و توانایی می توان به هدف رسید. همچنین طبق نظریۀ امید در روان شناسی، در طول درمان، تفکر عامل( انگیزه)، به دو شیوۀ متفاوت افزایش می یابد: یا به طور مستقیم هدف قرار می گیرد ویا به طور غیر مستقیم، با افزایش تفکر گذرگاه تقویت می شود(اسنایدر، 2000، به نقل از علاء الدینی،1387). از سویی دیگر، روا ن شناسان معتقدند آدمی بدان سبب به رفتاری اقدام می کند که انتظار دارد آن رفتار، به روی دادی مطلوب به نام هدف منجر شو(انگیزش مثبت) ویا از روی دادی نامطلوب جلوگیری کند؛ در نظریه امید، بیشتر بر انگیزش مثبت تأکید می شود و از انگیزش منفی سخنی گفته نمی شود(فلدمن و اسنایدر،2005).
2-4-2 نقش موانع در پرورش امید
برای داشتن تفکری امیدوارانه باید یاد بگیریم چطور با موانع روبرو شویم و بدین منظور باید گذرگاه هایی مختلف را در نظر بگیریم؛ به عبارت دیگر، تفکر امیدوارانه با غلبه بر موانع ایجاد می شود؛ پس موانع، لزوماً از زندگی حذف نمی شوند و حتی می توانند باعث ارزشمند تر شدن هدف شوند(اسنایدر،2000).
به طور کلی، وجود موانع در راه رسیدن به هدف، ممکن است برخی واکنش های هیجانی منفی را ایجاد کند؛ اما این واکنش ها در همۀ افراد، یکسان نیست و افراد دارای امید زیاد، به دلیل ایجاد راه های جایگزین برای رسیدن به هدف، پاسخ های هیجانی سازگار تری می دهند؛ حتی زمانی که دست یابی به هدف اصلی امکان پذیر نمی باشد، از هدف های جایگزین استفاده می کنند(اسنایدر، 1994). آن ها در هریک از حیطه های زندگی خود، چندین هدف را مشخص می کنند و به این ترتیب، هنگام رویارویی با موانع می توانند انعطاف پذیر باشند، به دنبال هدفی دیگر بروند یا بر دیگر حیطه های زندگی خود تأکید کنند. افراد دارای امید کم، به روشنی نمی دانند چطور باید به هدف های خود برسند و هنگام رویارویی با موانع چگونه عمل کنند. در واقع، افراد امیدوار در نتیجۀ تجربه کردن سختی ها، به این باور رسیده اند که می توانند خود را با مشکلات و کاستی های بالقوه وفق دهند(اسنایدر، 2000). هنگام رویارویی با موانع، افراد از مرحله های روان شناختی خاصی می گذرند که در همۀ انسا نها، طبق الگویی خاص ایجاد نمی شوند؛ اما به طور کلی، فرد از امید به سمت خشم، از خشم به سمت ناامیدی و از ناامیدی به سمت بی احساسی پیش می رود(اسنایدر،1994). خشم، ابتدایی ترین واکنش در رویارویی با مانع است. در این مرحله، هنوز انرژی برای پی گیری هدف ها وجود دارد؛ گر چه لزوماً مؤثر نیست. در مرحله ی ناامیدی، فرد هنوز بر هدف های خود متمرکز است؛ اما برای غلبه بر موانع، احساس ناتوانی می کند. افراد از جهت تجربه ی احساس ناامیدی، با یکدیگر متفاوت اند، برخی به آسانی دچار این حالت می شوند؛ مثلاً هنگام وقوع روی داد های ظاهراً بی ضرر، مانند گم کردن دسته کلید یا مشاجره ای هر چند کوتاه با همسر خود ناامید می شوند. آن ها مسائل را به گونه ای ادراک می کنند که باعث ایجاد احساس بی کفایتی در آن ها می شود و منابع روان شناختی، آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد؛ علاوه بر این، چنین افرادی ممکن است به دلیل نداشتن مهارت یا دانش لازم برای چگونگی حل مسئله، دچار ناامیدی نیز شوند(اسنایدر، 2000). این گونه افراد وقتی به خود می آیند که همۀ کوشش هایشان برای رسیدن به هدف، با شکست مواجه شده است؛ بدین سبب، دچار بی احساسی می شوند و از پیگیری همه هدف هایشان باز می مانند(اسنایدر، 1994).
بی احساسی، یعنی نداشتن علاقه، توجه، احساس و هیجان، یک حالت منفعل نباتی است. از نظر اسنایدر، بی احساسی، فاجعه ای مصیبت بار است که در آن فرد احساس لذت خود و به صورت کلی تر، هر گونه احتمال مشترک بالقوه با دیگران را از دست می دهد(اسنایدر،2000). حرکت در مسیر امید تا بی احساسی، به میزان امید فرد و اهمیت هدف بستگی دارد(اسنایدر، 1994).
3-4-2 ناامیدی در نظریه امید اسنایدردر این نظریه فرض بر این است که شکست های پی در پی، در راه رسیدن به هدف ها، تفکر عامل و گذرگاه و در نتیجه، امید را کاهش می دهد و این اولین مرحله ی ایجاد افسردگی است. در افراد افسرده هم فرایند های شناختی(تفکر هدف و تفکر گذرگاه) وهم انگیزش( تفکر عامل) کاهش می یابد. این افراد کمتر مسائل خود را به طور مؤثر حل می کنند. تلاش برای درمان افسردگی با تمرکز بر تفکر امیدوارانه احتمالاً باعث بهبود ظرفیت حل مسئله و نشانه های عاطفی می شود(اسنایدر،1994).
5-2 رشد امیدروند شکل گیری امید در نوزادی آغاز می شود. نوزاد در ماههای اول زندگی با توجه به محرکهای حسی، ورودی ها را دریافت و آنها را رمز گذاری معنایی میکند؛ مثلاً مادر را از دیگران تشخیص میدهد؛ این تشخیص با استفاده از حواس مختلف شنیداری، بویایی و راه های حسی- بصری برای نوزاد حاصل میشود.
از طرفی نوزاد توانایی سریعی در کشف ارتباط زمانی وقایع دارد، چرا که بقای آنها به توصیف وقایعی همچون "این در نتیجه آن است" بستگی دارد. پس از تولد، نوزاد چنین تواناییهایی را در ضمن پیش بینی و برنامه ریزی وقایع پرورش میدهد. ادراک مذکور و یادگیری ارتباطها منجر به «اشاره کردن به اشیاء موردنظر» در نوزاد میگردد (از 3 تا 12 ماهگی). اشاره کردن بیانگر توانایی نوزاد برای متمایز کردن یک هدف و نیز استفاده از بزرگسالان برای دستیابی به آن است (اسنایدر، 1994).
این دو مورد یعنی ادراک «آنجا چه خبر است» و «این در نتیجه آن است» مجموعاً گذرگاهها را در هنگام تمرکز کودک بر هدفی خاص تشکیل میدهند (همان منبع).
با این حال؛ هرچه کودک تاکنون کسب کرده است نشانگر گذرگاه هاست و هنوز اثری از کارگزار دیده نمیشود، یعنی عامل تحریکی برای گرایش به سمت هدف مطلوب را تجربه نکرده است. بنابراین روند بعدی که کودک باید بیاموزد همان تفکر کارگزار یا عامل است. احتمالاً شرط ضروری برای رسیدن به تفکر کارگزار شناسایی خود میباشد. یک توانایی روان شناختی که در طول چند ماه اول زندگی افزایش مییابد و تا 12 الی 18 ماهگی محقق میگردد. نشانههای کسب این توانایی شامل تشخیص تصویر نوزاد در آینه توسط خود نوزاد، استفاده از ضمیر شخصی من و جملات کودک نوپا در مورد احساسات درونی و افکارش میباشد (اسنایدر،چیونز و سیمپتون،1997).
در کنار این خودآگاهی، در حدود 21 ماهگی کودک در مییابد که میتواند عامل رخ دادن وقایع باشد(من میتوانم عامل تغییر باشم). نتیجه چنین تحوّلاتی شکل گیری تفکر کارگزار است.
6-2 تفاوت امید و خوش بینیگرچه تعاریف امید و خوش بینی، همپوشی بسیاری دارند اما این دو سازه از جهت چگونگی عملکرد انتظارات متفاوتند. شیر و کارور(1992) خوش بینی را به صورت انتظار تعمیم یافتهای تعریف کردند که فرد، نتایج خوب را در زندگی تجربه میکند و اینکه خوش بینی منجر به پشتکار میگردد. در حالیکه بخش کارگزار امید (اسنایدر، 1993) به این تعریف شبیه است.
بخش گذرگاه به طور آشکاری در نظریه خوش بینی مورد بررسی قرار نمیگیرد. حتی اگر فردی خوش بین باشد ممکن است توانایی ایجاد راههای جدید، یعنی تفکر گذرگاه را که برای غلبه بر موانع و دستیابی به نتیجه مطلوب لازم است، نداشته باشد.
تفاوت دیگر امید و خوش بینی(اسنایدر، 2000) در این است که خوش بینی شامل انتظاراتی در مورد نتایج حاصله از طریق دیگران و نیروهای خارج از خود فرد است در حالیکه امید حاصل کارگزار درون فرد است.
بر طبق نظریه سلیگمن، سبک اسنادی یک فرد خوش بین، بیرونی، ناپایدار و قابل کنترل است، در صورتی که فرد بدبین دلایل شکست خود را به اسنادهای درونی، پایدار و غیرقابل کنترل نسبت میدهد. اسنایدر (2000) نشان داد که امید از این سبک اسنادی خوش بینی مستقل است، زیرا امید به صورت فرآیندی ادراک میشود که شامل این مسئله است که افراد چگونه خود را به اهداف مثبت پیوند میدهند، در حالی که خوش بینی زمانی است که مردم لزوماً خود را از نتایج منفی دور میسازند.
7-2 خوش بینی، امید و سلامتیمعلوم شده است که بین خوش بینی و امید همبستگی معناداری وجود دارد(پیترسن و سلیگمن، 2000). خوش بینی و امید با شاخصهای آسیب شناسی روانی و با افسردگی همبستگی منفی دارد و پیش بینی کننده ی شاخصهایی از جمله سلامت خود گزارشی، سلامت روان، خلق مثبت، توانایی شناختی و کنارآمدن مؤثر با مسائل(ارزیابی مجدد، حل مسأله، اجتناب از رویدادهای فشارزای زندگی، جستجوی حمایت اجتماعی) می باشند(پیترسون و سلیگمن، 2000؛ اسنایدر، 2000؛ شییر و کارور و بیرجز، 2000؛ تیلر و کمنی، 2000).
افراد خوش بین سالم تر و شادترند، دستگاههای ایمنی آن ها بهتر کار میکنند. آنها با بهره گیری از راهبردهای کنار آمدن مؤثرتر مانند ارزیابی مجدد و مسأله گشایی، با فشارهای روانی بهتر کنار میآیند. همچنین به نحو فعال از رویدادهای فشارزای زندگی پرهیز میکنند و اگر هم بیمار شوند به توصیههای پزشکی بهتر عمل میکنند و آنها را با الگوهای رفتاری دنبال میکنند که بهبودی را سرعت میبخشند(کار، 1385).
آثار سودمند سازهای مثبت مثل خوش بینی و امید بر سلامت جسمانی و روانی در تحقیقات مختلف تأیید شده است(شییر و کارور، 1992). در این میان سازه امید توجه فزاینده به خود اختصاص داده است(اسنایدر، 2000).
8-2 راهکارهای تقویت امیدمثبتنگری: امید نگرشی بینظیر است که تنها میتواند در افراد مثبتاندیش که مشتاقانه در انتظار یک زندگی بهتر هستند ظاهر شود.
دور کردن افکار منفی از خود: هر چه بیشتر افکار منفی را از خود دور کنیم زندگی غنیتر، رضایتبخش و امیدوارانهتر خواهد شد.
افزایش معنویت: هر چه به منابع معنوی بیشتر متصل شویم محدودیتها را از خود دور ساخته و امید را در خود و دیگران گسترش خواهیم داد.
متجلی کردن عشق در زندگی: اکثر ناامیدیهایی که افراد با آن روبرو میشوند به دلیل آن است که در اجرای اهداف خود، به ویژه نشان دادن عشقشان به دیگران کوتاهی میکنند و به خوبی از عهدهی آن بر نمیآیند.
اندیشیدن به خاطرات خوش گذشته: یادآوری خاطرات خوش گذشته منبع الهامبخش برای حال پر اندوه ماست که میتواند ما را از فشار کنونی نجات داده و امیدواری را افزایش دهد.
اندیشیدن به آنچه که داریم: سختیها را بیش از آنچه هستند بزرگ نکنیم. اگر اجازه دهیم چشمهایمان زیباییهای دیگر را که در اختیار داریم ببینند، امید به آینده در ما قوت میگیرد.
اندیشیدن به آینده: بدانیم مشکلی که هم اکنون گریبان گیر ماست تا ابد همراه ما نخواهد ماند. بهتر است چشم انتظار لحظههای روشن باشیم و به آینده خوش بین بیندیشیم.
زانوی غم بغل نکردن: هنگام گرفتاری سعی کنیم خودمان عامل افزایش مشکلات نباشیم، تحرک و پویایی خود را از دست ندهیم و مطمئن باشیم که هنگام گرفتاری هیچکس به اندازهی خود ما نمیتواند به ما کمک کند(علاالدینی، 1387).
9-2 اهمیت افکار و اندیشه انسان
افکار انسان نقش به سزایی در زندگی او خواهد داشت. قدرت تفکر، انسان را از سایر موجودات متمایز میسازد و تاثیرات عمیقی بر زندگی او خواهد داشت. بر این اساس کیفیت افکار انسان و چگونگی سازماندهی آن مورد توجه روانشناسان است(گرشاسبی، 1390).
1-9-2 انوع افکار و اندیشه انسان
افکار انسان در دو مقوله مثبت و منفی دسته بندی میشود که مورد توجه روانشناسان مشاوره و به ویژه مشاورانی است که دیدگاه شناختی دارند و اعتقاد بر این است که غلبه هر یک از آنها بر ذهن فرد، شیوه زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهد. به طوری که این افکار به راحتی ممکن است موجب تفاوت سبک زندگی فرد با سایرین یا با خود او در مراحل مختلف شود(گرشاسبی، 1390).
2-9-2 افکار مثبت انسان
افکار مثبت آن دسته از افکاری را شامل میشود که تاثیرات مفیدی بر ذهن و رفتار فرد دارند، هدایت کننده هستند و اغلب موجبات زندگی بهتری را فراهم میسازند. افرادی که دارای چنین افکاری هستند کمتر دچار استرس و فشار روانی میشوند، اعتماد به نفس بالاتری دارند، خوش بین تر و واقع بین تر هستند(کار، 1385).
3-9-2 افکار منفی انسان
افکار منفی عامل هیجانات منفی در انسان هستند. این افکار چسبندگی فوقالعادهای در ذهن انسان دارند و درگیری و مشغله شدیدی برای صاحب خود ایجاد میکنند. افتادن در چرخه این افکار و عدم تلاش برای خارج شدن از آن اغلب مشکلات جدی روانی را به بار می آورد. روانشناسان شناختی معتقدند اغلب اضطراب ها و افسردگی ها، اختلالات ارتباطی ، مشکلات زناشویی و انواع مسائل دیگر از زندگی فرد ناشی از غلبه افکار منفی بر ذهن فرد است(گرشاسبی، 1390).
10-2 نگاهی بر پیشینه خلق و تعریف آناهمیت مطالعه عواطف مثبت از سال 1973 با ورود واژه خوشحالی در ادبیات پژوهشی روان شناسی شروع شد و در اوایل قرن 21 با جنبش روان شناسی مثبت نگر به اوج خود رسید(سلیگمن و سیزن میهالی،2000). این حرکت به شروع پژوهش در حوزه عواطف مثبت و اثرات آن بر کارکردهای مختلف منجر گردید(آرگیل،2001).
به طور کلی آدمی همواره چیزی را احساس میکنند، آنچه را که معمولا احساس میکنند، خلق است، یعنی نوعی احساس که اغلب به صورت اثر بعدی رویداد هیجانی که قبلا تجربه شده، وجود دارد. خلق مثبت نشان می دهد که یک شخص تا چه میزان به زندگی شور و شوق دارد، احساس فاعل بودن و هشیاری می کند. همچنین به انرژی زیاد و تمرکز کامل اشاره دارد(دوستکام، پور حیدری، حیدری و شهیدی،1389). خلق مثبت باعت می شود که افراد به دیگران کمک کنند، بیشتر ریسک کنند، در مورد خودشان و دیگران بخشندهتر باشند، در امور تشریک مساعی داشته باشند، کمتر پرخاشگرانه رفتار کنند، مسایل را به صورت خلاقانه حل کنند، در صورت دریافت بازخورد منفی استقامت کنند، به صورت کارآمدتری تصمیم گیری کنند و در فعالیتهای جالب، انگیزش درونی بیشتری نشان دهند(آیزن، 1999).
خلق به صورت عاطفه مثبت یا عاطفه منفی وجود دارد یعنی خلق خوب و خلق بد و به حالت کلی احساس رومزه اشاره دارد. واتسون و تلگن(1985) عواطف را به دو بعد تقسیم بندی می کنند، یکی عاطفه مثبت، که حالتی از انرژی فعال، تمرکز زیاد و اشتغال به کار لذت بخش می باشد و در برگیرنده طیف گسترده ای از عواطف از جمله شادی، احساس توانمندی، شور و شوق، تمایل، علاقه و اعتماد به نفس است. بعد دوم، عاطفه منفی است بدین معنی که شخص تا چه میزان احساس ناخرسندی و ناخوشایندی می کند. عاطفه مثبت و عاطفه منفی حالتهای متضاد احساس کردن نیستند، بلکه حالتهای مستقل احساس هستند به طوری که افراد ممکن است هر دو خلق را به طور همزمان تجربه کنند. عاطفه مثبت به طور منظم طبق چرخه خواب- بیداری نوسان میکند. بر اساس پژوهش واتسون و کلارک در سال 1997 سطح عاطفه مثبت هنگام بیدار شدن کاملا پایین است، در طول صبح به سرعت بالا میرود و تا بعد از ظهر به تدریج همچنان بالا میرود تا اینکه بین 6 تا 9 بعد از ظهر به اوج خود میرسد و از آن پس به سرعت در اواخر شب پایین میآید و به سطح پایین اوایل صبح باز میگردد. عاطفه مثبت مبنای عصبی دارد و انتقال دهنده عصبی آن دوپامین است. وقتی عاطفه مثبت افراد بالا است و رویدادهای خوشایند را تجربه می کنند مسیر انتقال دهنده دوپامین فعال شده و افراد احساس میکنند علاقهمند، پرانرژی، هشیار و خوشبین هستند، در حالی که وقتی عاطفه مثبت افراد پایین است، معمولا احساس خمودگی، بیتفاوتی و خستگی می کنند(آشبی، آیزن و تارکن،1999).
عاطفه مثبت از طریق تقویت سیستم ایمنی، در بهبود سلامت جسمانی نقش دارد. در زمینه بهداشت روانی مطالعات نشان داده اند که عاطفه مثبت می تواند ابطال کننده عواطف منفی و خنثی کننده اثرات مخرب آن ها باشد(فدریکسون، 1998 ؛ آیزن،1993،1999؛ بارتولیک، باسو، شفت، گلاسر و تیتانیک – شفت،1999؛ مارتین،2003 ).
عاطفه منفی بیانگر مشغولیت ناخوشایند و احساس تحریکپذیری در برابر آرمیدگی است. عاطفه منفی بالا به صورت احساس ناخوشنودی، تحریکپذیری و عصبانیت وجود دارد. عاطفه منفی نیز مبنای عصبی دارد و انتقال دهنده عصبی آن سروتونین و آدرنالین است. رویدادهای ناخوشایند این مسیرها را فعال میکند. عاطفه منفی بر طبق چرخه خواب و بیداری، نوسان و تغییر قابل توجهی ندارد. تحقیقات نشان دادهاند که بزرگسالانی که از سطوح بالای امید برخوردارند، در زندگی خود به اندازه سایرین شکستهایی را تجربه کرده اند، اما این باور را پرورش دادهاند که میتوانند با چالشها سازش کنند و با ناملایمات کنار بیایند. آنان وقتی در رسیدن به هدفهای ارزش مند با موانعی روبرو میشوند، هیجانهای منفی و با شدت کم را تجربه میکنند، این امر ممکن است به این خاطر باشد که وقتی با موانع روبه رو میشوند برای دستیابی به هدفهای خود مسیرهای جایگزین ایجاد میکنند، یا با انعطاف هدفهای قابل دسترس تر را برمی گزینند(واتسون، کلارک و تلگن، 1988).
به نظر میرسد در اغلب مردم این احساس وجود دارد که عاطفه میتواند بر فرایند تصمیم گیری و تفکّر در شرایط و رویدادهای معین اثر بگذارد. وقتی عاطفه در فرایندهای تصمیم گیری وارد میشود، تأثیراتی مُخرّب بر جای میگذارد و تصمیمها را غیر عقلانی میسازد(کارور،2001)؛ عاطفه مثبت بر فرآیندهای شناختی مانند حافظه، قضاوت و راهبردهای حل مساله تاثیر می گذارد که این خود باعث شکل گیری خاطرات و انتظاراتی در ذهن فرد می شوند که بر محتوای حافظه فعال اثرگذار است(باور،1981،1991؛ راستینگ،1999؛ فورگاس،1998).
وقتی افراد احساس خوبی دارند عاطفه مثبت، نقش بارزی در بازیابی و یادآوری خاطرات اندوختهشده در حافظه ایفا می کند. در نتیجه افرادی که احساس خوبی دارند در مقابسه با افرادی که احساس خنثی دارند، به افکار شاد و خاطرات مثبت راحتتر دسترسی دارند(کرینگ، دیویسون، نیل و جانسون،2007). این امر بیانگر این حقیقت است که اطلاعات در ذهن سازمان دهی شده و بر حسب ویژگی عاطفی مثبت شان قابل دسترسیاند و مردم به طور خودکار، از عاطفه مثبت به عنوان شیوهای برای سامان دهی تفکراتشان استفاده میکنند(آیزن، 1987).
یکی از فرضیه های اصلی بر گرفته شده از این پژوهش ها، فرضیه هم گرایی با خلق است(باور،1991،1981). طبق این فرضیه، حالت های خلقی مثبت بیشتر گرایش به قضاوت های مثبت و بازیابی خاطرات مثبت و حالت های خلقی منفی بیشتر گرایش به قضاوت های منفی و بازیابی خاطرات منفی را افزایش می دهند. برخی شواهد برای بازیابی خاطرات همگرا با خلق( فورگاس،1990)، یادآوری همگرا با خلق(آیزن ،شالکر ،کلارک و کارپ ،1978) وجود دارد.
11-2 تفاوت خلق و هیجان
خلق و هیجان به چند دلیل با یکدیگر تفاوت دارند. اولا هیجان از موقعیتهای مهم زندگی و از ارزیابیهای اهمیت آنها برای سلامتی ما به وجود میآید، مانند هیجان غم و اندوه که از مواجهه با یک موقعیت فقدان و جدایی یا سوگ در شرایط زندگی حاصل میشود. اما خلق از فرآیندهایی به وجود میآید که مبهم و اغلب ناشناخته هستند، مانند خلق افسرده که لزوما دلیل خاصی را برای آن نمیتوان بیان کرد.
No description. Please update your profile.